به خواستنِ تو
شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۴۰ ق.ظ
بسم الله
می گفت اینجا بسته است معمولاً. به خاطر شما بازش کرده اند. از راهی در میان سیم خاردارهای گشوده، گذشته بودیم و نشسته بودیم توی خاکِ عراق، وسطِ کانالِ کمیل. راوی می گفت آمده اید اینجا چه کار دارید دمِ عید؟ چه قراری دارید با حضرت زهرا؟ چه قراری دارید با ابراهیم هادی؟ زندگی و قرارها از پیشِ چشمم می گذشت. خوب شدن. عاشق شدن. و آخرش، رسیدم به خواستنِ تو.
#سربندهای_بی_قرار
#روایت_راهیان_نور
#اسفند_96
۹۷/۰۱/۰۴